حس عشق

سلااااام خومشلام به وبلاگ خودمون خوش اومدیم دوووستون دااارم

+نوشته شده در شنبه 8 تير 1398برچسب:,ساعت1:48توسط parya | |

در خیال دیگری میرفت و من چه عاشقانه کاسه آب پشتش خالی میکردم.

+نوشته شده در 1 فروردين 1398برچسب:,ساعت1:0توسط parya | |

امروز ، چکنویس ِ یکی از نامه های قدیمی را
پیدا کردم!
کاغذش هنوز،
از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ
سنگین بود!
از باران ِ آن همه دریا!
از اشتیاق ِ آن همه اشک
چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!
چقدر لبهای تو
در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!
چقدر جوانه رؤیا
در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدارهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...
همیشه قدمهای تو را
تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،
بعد بر می گشتم
و به یاد ترانه ی تازه این می افتادم!
حالا، بعضی از آن ترانه ها،
دیگر همسن و سال ِ با توبودنند!
می بینی؟ عزیز!
برگِ تانخورده ِ آن چکنویس قدیمی,
دوباره از شکستن ِ شیشه ی بغض ِ من تر شد!
می بینی...

 

دوستت دارم

 

تا بی نهایت....

 

+نوشته شده در شنبه 8 تير 1392برچسب:,ساعت2:37توسط parya | |

دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت

فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم

در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام

من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش

نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم

او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت

چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید

بی محبتیها را از دلش نمیشست 

همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه

و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، 

هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود

و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی 

که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود

و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد

و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟
ای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی  ، همین

 

+نوشته شده در شنبه 8 تير 1392برچسب:,ساعت2:32توسط parya | |